ناامنیها در افغانستان؛ زیربنای بسیاری از مشکلهای اجتماعی است. بیکاریای که شهروندان کشور از آن گلایه دارند، ریشه در ترس و اضطرابی دارد که مانع بسیاری از سرمایهگذاریها در کشور شده است.
دزدیهای خیابانی و جرمهای گوناگون دیگر، همه از همین ریشه برخاسته اند؛ حتا فعالیتهای تروریستی و عضویت در این گروهها، نوعی شغل جاگزین به شمار میآید که به دلیل نبود کار مناسب و قانونی به آن پرداخته میشود.
افغانستانیهایی که اکنون در صف نظامیان طالب و دیگر گروههای تروریستی قرار گرفته اند، در صورت داشتن شغل شرافتمندانه به شهرها و قریههای شان بازخواهند گشت؛ ولی این همه، صرف با به وجود آمدن امنیت و پایان جنگ ممکن خواهد شد.
در کنار نبود زمینهی کاری درست، از دوام جنگ نیز میتوان به عنوان عاملهای اصلی حضور جوانان در میان گروههای تروریستی یاد کرد؛ جنگی که تقریبا عمر یک جوان را در احاطه داشته و سبب ریشهای شدن عقاید تندروانه میان گروههای اجتماعی بوده است.
اگر بخواهیم ناامنیها در کشور را به طور ریشهایتر مورد تحلیل قرار بدهیم و آسیبهای آن را از آغاز زندگی یک شهروند افغانستانی بیان کنیم؛ کسانی که بیش از همه در چنین فضایی، درمعرض خطر و سوی استفاده قرار دارند، کودکان اند. کودکان افغانستان، روزبهروز به کارهای شاق رو میآورند؛ کودکانی که بیشتر آنان سرپرستان یا نانآوران شان را در حملههای تروریستی در شهرها و حملههای تهاجمی در روستاها از دست داده اند.
شاهد این ادعا؛ بررسیهایی است که از سوی سازمانهای مختلف حقوقبشری در شهرهای افغانستان در رابطه به وضعیت کودکان کار، انجام شده است. طبق گفتههای مسوولان دفتر ساحهای کمیسیون مستقل حقوق بشر در کندهار، شمار کودکانی که در این ولایت، مشغول کارهای شاق اند، افزایش یافته است.
بر اساس گفتههای مسوولان، چهل درصد از کودکان شهر کندهار در حال انجام کارهای شاق استند؛ این درصد از کودکان کار در یکی از شهرهای مهم، مشت نمونهی خروار است؛ نمونهای که از فاجعهای که به زودی زایندهی مشکلهای اجتماعی بزرگتری خواهد شد.
همه میدانیم که با پاگذاشتن کودکان در سنهای نوجوانی و جوانی، نیاز شان بیشتر میشود؛ پس برای رفع این نیازها، آنان دست به فعالیتهایی خواهند زد که برای شان موقعیت اجتماعی مستحکمتری را بسازند. در چنین زمانی، بیشترین تصمیمهای بزرگ و دوامداری که آنان را وارد شکلهای اجتماعی میکند، گرفته میشود؛ تصمیمهایی که به دلیل نبود زمینهی آموزش و کار، آسیبهای اجتماعی را به بار میآورد و متاسفانه در میان شهروندان افغانستان، این مرحله، روز به روز به سطح سنی کمتری سرایت میکند؛ سطح سنی کودکان!
برجستهترین آسیبهایی که از پی افزایش کودکان کار، بروزیافتنی است؛ امکان استفادهی گروههای جنایتکار در سطح شهر از قبیل فروشندگان مواد مخدر، گروههای خلافکاری مثل دزدان خیابانی و حتا گروههای تروریستی است. این گروهها برای آسانی کار خود و دورزدن قانون – به این دلیل که کودکان مورد بازخواست قانونی و جزایی قرار نمیگیرند – از کودکان استفاده میکنند.
هرچند، چنین مواردی قابل پیشگیری است و با ایجاد برنامههای مفید برای کودکان و جوانان میتوان از آن عبور کرد؛ اما هیچ برنامهی آموزشیای بدون زمینههای اجرایی پس از دورهی آموزشی، کارکرد درستی به دست نمیدهد.
چنانچه، دانشآموزان و دانشجویان مان که توانسته اند آموزش ببینند و تحصیل کنند؛ اکنون زمینهای برای به اجرا درآوردن آموختههای شان ندارند.
کودکان کار افغانستان، بدون حمایتهای آموزشی رسمی و غیر رسمی، پیوسته در معرض آموزههای نادرست از سوی گروههای هنجارشکن قرار میگیرند. این یعنی در نبود برنامههای لازم، همیشه گزینههای غیر ضروری دیگری وجود دارد که سبب جهتگیریهای اجتماعی میشود.
این جهتگیریها، بیشتر استفادههای سیاسیای را در درازمدت به میان میآورند که ناامنیهای امروز کشور به دلیل حضور جوانان افغان در میدانهای جنگ، از همان دسته به شمار میرود.