پس از رد طالبان از قطع همکاری و حمایت از گروه القاعده، دولت ایالات متحده عملیات نظامی خود را، روز ۷ اکتبر ۲۰۰۱ در افغانستان آغاز کرد. واحد هایی از بخش عملیاتهای خاص (Special Activities Division)، در سازمان سیا، اولین نیروهای اِمریکایی بودند که پای به خاک افغانستان گذاشتند.
آن ها بعدا همراه با نیروهای ویژهی نظامی اِمریکا که به نام مستعار «کلاه سبزها» نیز شناخته میشوند، گروه نیروهای ویژهی پانزدهم و دیگر واحدهای نظامی از فرماندهی نیروهای ویژهی ایالات متحده یکجا شدند.
نیروهای بخش عملیات خاص اغلب همراه با نیروهای افغانِ مخالف طالبان -نیروهای اتحاد شمال- کار میکردند. انگلستان و استرالیا هم بعدا نیروهای ویژهای را برای حمایت از نیروهای اِمریکایی و افغان وارد افغانستان کردند که با حمایت بسیاری از کشورها روبهرو شد.
در ۷ اکتبر ۲۰۰۱، حملات هوایی طیارههای اِمریکا به شهرهای کابل، جلالآباد و میدان هوایی بینالمللی کندهار در شهر کندهار که پایگاه محکم رهبر گروه طالبان ملا عمر بود، شروع شد. شبکهی خبری «سیانان» پوشش و نشر منحصر به فردی را از بمباران کابل به مردم اِمریکا در ساعت ۵:۰۸ دقیقهی روز هفتم اکتبر ۲۰۰۱ ارائه کرد.
در ساعت ۱۷:۰۰ به وقت جهانی، رییسجمهور بوش در مورد حمله به طالبان و همکاران تروریستشان در تلویزیون ملی اِمریکا سخن گفت و از همکاری تونی بلر نخستوزیر انگلستان قدردانی کرد.
بوش، همچنین گفت که کمپها و مراکز آموزش نظامیِ طالبان را هدف قرار خواهند داد و برای زنان، مردان و کودکان افغانستان غذا، دارو و نیازهای اساسی برای زندگی پرتاب خواهد شد.
ویدیوی از پیش ضبط شدهای از اسامه بن لادن پیش از شروع این حملات نیز عرضه شده بود که حملات به افغانستان را محکوم کرده بود. شبکهی خبری عربی «الجزیره» اعلام کرد که این ویدیوها را اندکی پیش از شروع حملات دریافت کرده است.
حملات هوایی
بمبافکنها در ارتفاع بسیار زیادی پرواز میکردند؛ این کار به خاطر بیرونرفتن آنها از گسترهی تسهیلات ضدهوایی گروه طالبان و القاعده بود. حملات نخستین، مناطقی را در شهرهای کابل، جلالآباد و کندهار پوشش میداد.
در طول چندین روز، بیشتر مراکز نظامی طالبان آسیب جدی دیدند و تسلیحات ضدهوایی گروه به طور کل از بین رفت.
تمرکز بمباران روی اهداف فرماندهی، مراکز آموزشهای نظامی، کنترل و اطلاعاتی بود که ارتباط طالبان با مراکزشان را قطع کرد.
حدود ده روز پس از حملات، نیروهای مجاهدین/اتحاد شمال از اِمریکا تقاضا کردند که حملات هوایی را بیشتر روی خط اول جنگ متمرکز کند.
در همین زمان حامیان زیادی از طالبان که غالبا از گروه قومی پشتون بودند وارد افغانستان شده و به تقویت مواضع طالبان در مقابل ایالات متحدهی اِمریکا پرداختند.
فاز بعدی حملات، با استفاده از بمبافکنهای «اف-۱۸» از سر گرفته شد که وسایل نقلیهی طالبان را مستقیم و با نشانهگیری دقیق مورد اصابت قرار میداد؛ در حالی که دیگر حملات موارد دفاعی طالبان را با حملات خوشهای مورد حمله قرار میداد.
برای نخستین بار پس از سالها، فرماندهان نیروهای اتحاد شمال میتوانستند نتایج قابل ملاحظهای را از پیش روی در خطوط مقدم جنگ که سالها انتظار آن را میکشیدند، ببینند.
در ده روزِ اول ماه نوِمبر، خطوط مقدم گروه طالبان توسط بمبافکنهای «دیزی کَتر» و «ایسی-۱۳۰» بمباران شد.
جنگجویان طالبان هیچ تجربهای از جنگ با ایالات متحدهی اِمریکا نداشتند تا جایی که گاهی در سر کوهها به صورت آشکار می ایستادند و نیروهای ویژه به راحتی می توانستند آنها را شناسایی و نزدیکترین پشتیبانی هوایی را اطلاع داده و ساحه را بمبباران کنند.
در دوم نوِمبر، خطوط مقدم طالبان کاملا متلاشی شد و حملهی نیروهای اتحاد شمال به شهر کابل برای اولین بار پس از حدود شش سال، کاملاً میسر و امکانپذیر به نظر میرسید.
نیروهای خارجی از گروه القاعده کنترل امنیتی شهرها را از طالبان به دست گرفته بودند و معتقد بودند که در برابر حملات ایالات متحده، طالبان قادر به انجام این کار نیستند.
در همین حال، مجاهدین همراه با نیروهای همتای شان در سیا/نیروهای ویژه، نقشهی حملات آیندهی خویش را طراحی کردند. نیروهای مجاهدین به شهر مزار شریف حمله کردند و خطوط تدارکاتی طالبان را بر روی آنها بستند.
با این کار زمینهی واردات انواع کالاهای تدارکاتی از کشورهای آسیای میانه به داخل افغانستان را میسر کردند که تسخیر ولایت بلخ چندی بعد زمینهی حمله به کابل را هم فراهم آورد.
مناطق مورد هدف
در طول ماههای اول جنگ، نیروهای اِمریکایی وارد میدان جنگ نشدند و دسترسی اندکی به جنگ از طریق زمین داشتند. بیشترین حملات آنها هوایی بود.
نقشه این بود که نیروهای ویژه به همراه افسران با تجربه و ارشد از سازمان سیا به عنوان رابط بین اِمریکا و نیروهای اتحاد شمال و دیگر گروههای ضد طالبان باشند.
کوههای «تورابورا» که از سمت پایتخت افغانستان، کابل به سوی نزدیکی مرزهای پاکستان واقع شده است. نیروهای اطلاعاتی اِمریکایی باور داشتند که طالبان و القاعده پناهگاههای بسیار مستحکمی همراه با امکانات کافی و مخازن زیرزمینی در این کوهها ایجاد کردهاند.
بدین سبب این کوهها مورد حملهی بمباردمانی توسط بمبافکنهای «بی-۵۲» قرار گرفت.
اندک اندک نیروهای اِمریکایی ونیروهای اتحاد شمال شروع به اختلاف نظر در اهداف با یکدیگر کردند. زمانی که اِمریکا در حال جستجوی اسامه بن لادن بود، نیروهای مجاهدین فشارهایی را مبنی بر حملات بیشتر بر طالبان و حمایت بر فعالیت آنها همراه با پایانسازی کار طالبان و به دست گرفتن کنترل کشور داشتند.
سقوط طالبان
پس از نزدیک به یک ماه جنگ، گروه طالبان سقوط کرد.
نیروهای قدس-سپاه پاسداران انقلاب اسلامی- در جریان شورش ۲۰۰۱ در هرات، به نیروهای نظامی اِمریکایی در تسخیر هرات و ساقط کردن «امارت اسلامیِ طالبان» در آن شهر، مدد رساندند.
فرماندهی نیرویهای ایرانی بر عهدهی رحیم صفوی بود. مامورانی از سازمان سیا در کنار نیروهای کنترل عملیات، در تهران، مشترکاً، عملیات را زیر نظر داشتند.
ادامه دارد.